خانم س مسئول قسمت ما بود. تا اینکه پست بالاتری نصیبش شد و به طبقهی بالا رفت و از مسئول دایره به ریاست ارتقا گرفت. از اونجایی که نفوذ بالایی در شرکت داره چند تا از بهترین همکاران قسمت ما را هم با خودش برد. البته این چند نفر فقط بهترین نبودند بلکه کسانی بودند که خانم س روابط خوبی باهاشون داشت. در مقابل تعدادی از همکاران سابق طبقهی بالا را که نه چندان خوب نبودند به قسمت ما فرستاد. خوب نبودن این افراد در دیر آمدن و بیدقت بودن در کارشون هست و البته کسانی بودند که خانم س باهاشون چندان راحت نبود.
بعضی اوقات به همکاران سابق خودم آقای ع که حالا در طبقهی بالا بودند سر میزدم. یکیشون یه بار گفت که خانم س رفتارش عوض شده و خیلی سخت میگیره. در ملاقات بعدی گفت که فلان شخص زیرآبش رو پیش خانم س زده و روابط اداریش خدشهدار شده. و در ملاقات بعدی و بعدی گفت که بدجور کلاهشون توی هم رفته. دفعهی آخرین بار وقتی داشت گله میکرد به وضعیت دستها و حالت چهره و نگاهش دقت کردم و متوجه شدم داره دروغ میگه. خب البته معلوم بود که دروغ میگه؛ این رو فهمیده بودم و نیازی به مطالعه زبان بدن و NLP ایشان نبود. فقط خواستم کاملا مطمئن بشم. چرا که ومی نداره وضعیت روابطش با رئیس رو مدام به من گزارش بده. مگر اینکه بهش گفته باشن که اینطور وانمود کنه. حالا دقیقا چرا نمیدونم. همکار سابق بنده خیلی اصرار داشت که باور کنم روابطشون از هم پاشیده. یادم میاد که خانم س وقتی در طبقهی ما بود با ایشان خیلی صمیمی بود. خیلی راحت با هم شوخی میکردند اون هم شوخیهای لفظی که شخصی مثل بنده محاله با یک خانم داشته باشم.
جالب اینجاست که من اصلا به چیزی مشکوک نبودم و رفتارشون رو با هم به تعبیر بدی نمیگرفتم. ولی باتوجه به گلایههای متعدد این آقا از خانم س میشه شک کرد که چیزی بینشون هست. خداییش مگه میشه آدم تا این حد احمق باشه که خودش در دیگران شک و تردید ایجاد کنه!
درباره این سایت