جامعه، فرهنگ، تمدن و کیش و مسلک، ما را به گونه‌ای بار می‌آورند که به ما هویتی دروغین می‌بخشند. همه‌ی ما را می‌فریبند و کسانی که ما را می‌فریبند بسیار قدرتمند هستند.

در حقیقت قدرت آنان به فریبکاری‌شان بسته است و آنان قرن‌هاست که مشغول فریبکاری‌اند. آنان – تمداران و مبلغان- قدرت زیادی اندوخته‌اند و از این می‌ترسند که مبادا کسی به حقیقت وجودشان پی ببرد. تمام کارهایشان به مردم زودباور و داوطلب گول خوردن بسته است – مردمی که دوست دارند کسی گول‌شان بزند. مردمی که آرزومند فریفته شدن هستند.

از همان کودکی موقعیتی ایجاد می‌کنند تا کودک کم‌کم پی ببرد اگر بخواهد به زندگی خود ادامه دهد باید مصالحه کند. این کار او چندان آگاهانه نیست – نمی‌توان از یک کودک انتظار داشت این چنین آگاه باشد. حتی بزرگ‌سالان نیز تا آن حد آگاه نیستند. اما احساس مبهمی در کودک شروع به ظهور می‌کند مبنی‌بر اینکه اگر من راست باشم به دردسر خواهم افتاد» اگر کودک حقیقتی را بیان کند بی‌درنگ تنبیه می‌شود.

تا زمانی که تو به آن حد قدرتمند شوی که راستی پیشه کنی، همه‌ی حس راستی را از دست خواهی داد. دروغ‌هایت چنان در ژرفای وجودت نفوذ خواهند کرد و ناخودآگاه خواهند شد که به جزیی از خون، استخوان‌ها و مغز تو تبدیل و خلاص شدن از دستشان ناممکن خواهد شد.

تو باید آثار آن چه را که اجتماع با تو کرده است در خود خنثی کنی. باید دوباره متولد شوی. تولد دوباره‌ی واقعی. باید از الفبا شروع کنی تا بدانی خود»، ماهیتی دروغین است که به تو تحمیل شده. تو واحدی مجزا و مستقل نیستی، بلکه بخشی از یک کل یک‌پارچه هستی.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها