سلام
دوست نداشتم این نوشته رو براتون بفرستم. ولی حس واقعیم هست دیگه مجبور شدم.
ممنون از پیامهای صبح بخیرتون. اما این پیامها را هر روز هم از رادیو و تلوزیون می تونم بشنوم. بزارید یه چیزی بگم که خیالتون رو راحت کنم. من خودم رو نه از کسی جلوتر میدونم و نه از کسی عقبتر. کلا دارم زندگی خودم رو میکنم. ولی محض راحتی خیال شما بابت پسرتون باید بگم که من ازش عقبم خیلی عقب. خونهای هم که خریدم در پایین شهر هست و کلا ۳۵ متر هست که همینم با خالی کردن حساب بانکیم و قرض و وام تونستم بخرم و کل موجودی حسابم یک میلیون نمیشه. در اداره هم کارمند معمولی هستم. پس خیالتون راحت. کلی عقبم توی اون مسابقه زندگییی که توی ذهن آدما و شاید هم در ذهن شما تصور میشه. ومی نداره با صبح بخیرگفتنهای تلگرامی پیگیر من باشید تا به نحوی خودتون رو به من نزدیک کنید و این موضوع رو متوجه بشید. خودم گفتم.
اون زمانی که لازم بود صبح بخیر و چاق سلامتی به هم بگیم دیگه خیلی ازش گذشته. واقعا خیلی گذشته. منم به ندیدنتون عادت کردم. متاسفانه میانهی ما چنان نابود شده که دیگه جای برگشت و ترمیم و دوباره ساختن نداره. دوباره میگم به ندیدنتون عادت کردم. امیدوارم جان کلام رو رسونده باشم. لطفا دیگه نه پیام بدید نه زنگ بزنید. ممنون از درکتون و تا ابد خداحافظ.
درباره این سایت